
به مناسب فرا رسیدن هفته غرور آفرین دفاع مقدس ، پایگاه اطلاغ رسانی مسجد امام موسی بن جعفر(ع) ویژه نامه مشق عشق شهدا را تقدیم می دارد .
با آرزوی گوشه چشمی از شهدای والا مقام هشت سال جنگ تحمیلی …
احیای فرهنگ شهادت، دستاورد بزرگ نهضت امام راحل
در مکتب توحید، آن چیزی دارای ارزش و ماندگاری است که در راه خدا و برای خدا شکل گیرد. هر مقدار از عمر انسان که برای خدا صرف شود. هر کاری که برای خدا انجام گیرد، مالی که در این راه هزینه شود. از ارزش واقعی و ماندگاری برخوردار است و در این راستا هر چه انجام کاری برای خدا سخت تر و نیت خالص تر باشد ارزش و اثر آن بیشتر است. بنابراین هر گونه اهتمام و تلاش در راه خدا مصداق جهاد فی سبیل الله است.
در این مکتب، از خود گذشتگی در راه خدا و دفاع از حق در بالاترین حد، ارزشگذاری شده است و فرهنگ ایثارگری و شهادت طلبی در متن اسلام از درخشش و ویژگی برجسته ای برخوردار است.
دستاورد اساسی حضرت امام خمینی در رهبری انقلاب اسلامی، احیاء اسلام ناب محمّدی(ص) و مهمترین ویژگی آن احیاء فرهنگ شهادت و ایثارگری بود. با مروری گذرا در فرایند نهضت امام خمینی و قوام نظام اسلامی به خوبی می توان دریافت که اگر فرهنگ شهادت طلبی و ایثارگری نبود، نه انقلاب به پیروزی می رسید و نه نظام اسلامی دوام می یافت، همانگونه که در صدر اسلام نیز اگر این ویژگی نبود نه اسلام شکل گرفته بود و نه دوام می یافت.
بنابراین موضوع شهادت و ایثارگری سکه پربهایی است که در یک روی آن باید والاترین ارزشهای الهی را مشاهده کرد و در روی دیگر آن دستاوردها و آثار و برکات بی بدیل را.
شهید در لغت به معنی گواه، حاضر، ناظر و… و در اصطلاح دینی به کسی اطلاق می شود که با انتخاب آگاهانه، و بر اساس حجت شرعی، در راه خدا به شهادت می رسد و در قانون اساسنامه بنیاد شهید انقلاب اسلامی این گونه تعریف شده است، «شهید به کسی گفته می شود که جان خود را در راه انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن یا دفاع از کیان جمهوری اسلامی در مقابل تهدیدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضد انقلاب و اشرار نثار نموده یا می نماید.»
شهادت قلّه کمال
شهادت از برترین واژه های فرهنگ اسلامی و از مقدّس ترین مفاهیم معارف الهی است. شهادت اوج کمال انسان است، آنگاه که انسان تمام هستی خود را یکجا نثار معبود می کند و قطره وجودش به دریای بیکران هستی مطلق می پیوندد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فوق کلّ ذی برٍّ برٌّ حتی یقتل فی سبیل الله، فاذا قُتِلَ فی سبیل الله فلیس فوقه برّ؛(۱) بالاتر از هر خیر و نیکی، خیر و نیکی وجود دارد تا انسان در راه خدا کشته شود که بالاتر از کشته شدن در راه خدا، خیر و نیکی یافت نشود.»
همچنین پیغمبراکرم(ص) فرمود:
«اشرف الموت قتل الشهاده؛(۲) شهادت برترین مرگ ها است.»
و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «لوددت انّی اُقتَل فی سَبیل الله، ثمّ احیا ثمّ اُقتَل ثمّ اُحیا ثم اقتل ثمّ اُقتَل؛(۳) دوست دارم در راه خدا کشته شوم (نه یک بار و دو بار که) بارها کشته شوم و زنده شوم و باز هم کشته شوم.»
حضرت امیراملؤمنین علیه السلام در مقام دعا و درخواست از خداوند متعال عرضه می دارد: «نسأل الله منازل الشّهداء؛(۴) از خداوند جایگاه شهیدان را طلب می کنم.»
مقام شهید
شهید مصداق عینی شهادت است با انتخاب آگاهانه و در کمال خلوص، هستی خود را یکجا به آفریدگار جهان تقدیم می کند و به سرچشمه بقا و حیات، پیوند می یابد.
درک مقام شهید از توان و ظرفیت فهم ما خارج است و تنها منبع وحی الهی است که شمه ای از این مقام را برای ما بازگو فرموده است: «ولا تقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیل الله اَموات بل احیاء ولکن لاتشعرون؛(۵) برای کسانی که در راه خدا کشته می شوند نگویید مردگانند (کلمه اموات را درباره شهدا به کار نبرید) بلکه آن ها زنده اند، لکن شما درک نمی کنید.»
این آیه ضمن آن که بر زنده بودن شهدا تأکید می ورزد، درک این مقام را از حیطه شعور و فهم بشر در این دنیا خارج می شمارد. در حالی که در آیه فوق از به کار بردن تعبیر اموات در مورد شهدا نهی می کند، در آیه ای دیگر از پندار مرده بودن آنان نیز نهی فرموده است که نه فقط به زبان نگویید آن ها مرده اند بلکه به دل نیز راه ندهید.
«ولا تحسبنَّ الَذین قُتِلوا فی سَبیل الله امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛(۶) کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده می پندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.»
امام خمینی(قدّس سرّه) در این زمینه می فرماید: «اگر نبود در شأن و عظمت شهدای معظم فی سبیل الله جز این آیه کریمه، که با قلم قدرت غیب بر قلب مبارک نورانی سید رسل صلی الله علیه و آله وسلّم نگاشته و پس از تنزل مراحلی به ما خاکیان صورت کتبی آن رسیده است، کافی بود که قلم های ملکوتی و مُلکی شکسته شود و قلبهای ماواری اصفیاءالله از جولان در حول آن فرو بسته شود. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم که این «ارتزاق عند الرّب شهدا» چی است. چه بسا مقامی باشد که خاص مقربان درگاه او جلّ و علا و وارستگان از خود و ملک هستی باشد، پس مثل من وابسته به علائق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم، که خاموشی بهتر و شکستن قلم اولی است.»(۷)
امام خمینی همچنین پیرامون نکاتی از همین آیه می فرماید: «در این آیه کریمه بحث در زندگی پس از حیات دنیا نیست که در آن عالم همه مخلوقات دارای نفس انسانی به اختلاف مراتب از زندگی حیوانی و مادون حیوانی تا زندگی انسانی و مافوق آن زنده هستند، بلکه شرف بزرگ شهدای در راه حق، «حیات عند الرّب» و ورود در «ضیافه الله» است.
این حیات و این ضیافت را با قلم های شکسته ای مثل قلم من نمی توان توصیف و تحلیل کرد، این حیات و این روزی غیر از زندگی در بهشت و روزی در آن است. این لقاء الله و ضیافه الله می باشد. آیا این همان نیست که برای صاحبان نفس مطمئنه وارد است «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی» که فرد بارز آن سید شهیدان سلام الله علیه است.»(۸)
«از شهدا که نمی شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانه شأن و در شادی وصولشان «عند ربّهم یرزقون»اند، و از «نفوس مطمئنه ای» هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» پروردگارند. اینجا صحبت از عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش بر خود می شکافد.»(۹)
درباره مقام شهید احادیث بسیاری از معصومین علیهم السلام نقل شده است که در اینجا به مواردی از آن ها اشاره می شود.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
«ان الله کتب القتل علی قوم و الموت علی آخرین و کلّ آتیهٌ منیّتُه کما کَتَبَ الله لَه فَطوبی للمجاهدین فی سبیل الله و المقتولین فی طاعته؛(۱۰) خداوند برای گروهی کشته شدن و برای گروهی دیگر مرگ را مقرر فرموده است و هر کدام به اجل مقرر خود به آنگونه که خدا مقدّر فرموده می رسند. پس خوشا به حال مجاهدان در راه خدا و کشتگان در راه اطاعتش.»
امام زین العابدین علیه السلام از قول جدش رسول الله(ص) می فرمود:
«ما من قطرهٍ احبُّ الی الله عزّوجلّ من قطره دمٍ فی سبیل الله؛(۱۱) هیچ قطره ای در پیشگاه خداوند محبوب تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته می شود، نیست.»
از پیغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود:
«…و اول من یدخل الجنه شهید؛(۱۲) اول کسی که وارد بهشت می شود، شهید است.»
امام صادق علیه السلام از طریق پدرانش از جدش رسول الله(ص) نقل فرموده:
«ثلاثه یشفعون الی الله یوم القیامه فیفشَفِّعُهم الانبیاء ثم العلماء ثمّ الشهداء؛(۱۳)
سه گروه روز قیامت شفاعت می کنند و شفاعت آنان مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد: انبیاء، علما، و شهداء.»
همچنین از پیغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود: «یشفع الشهید فی سبعین فی اهله؛(۱۴) شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت می کند.»
امام خمینی درباره شفاعت می فرماید: «جلوه شفاعت شافعان در این عالم، هدایت، آن ها است و در آن عالم، باطن هدایت شفاعت است. تو از هدایت اگر بی بهره شدی از شفاعت بی بهره ای و بهر قدر هدایت شوی شفاعت شوی.»(۱۵)
با توجه به معنی شفاعت و رابطه آن با هدایت در این دنیا و نقشی که شهدا در امتداد انبیاء و علماء برای هدایت مردم ایفا می کنند، جایگاه رفیع شهدا را می توان دریافت. اگر در حدیث اخیر سخن از شفاعت هفتاد نفر از اهل شهید آمده است اولاً کلمه هفتاد ظاهراً اشاره به کثرت است و وسعت دائره شفاعت شوندگان در آخرت وابسته به دائره هدایت شوندگان از شهادت شهید در این دنیا است و ممکن است شهادت شهیدی مانند امام حسین علیه السلام منشأ هدایت میلیون ها میلیون انسان در این دنیا و شفاعت آنان در آخرت شود. ثانیاً به کاربردن تعبیر اهل در حدیث مزبور اشاره به اهلیت شفاعت شوندگان دارد که با نظر امام خمینی مبنی بر تطابق بین ظاهر و باطن شفاعت همسو می باشد. آن چنانکه شفاعت حضرت نوح در مورد پسرش به درگاه خداوند پذیرفته نشد به دلیل آن که در فرهنگ قرآن «انه لیس من اهلک؛(۱۶) او اهل حضرت نوح نبود!»
وظیفه جامعه نسبت به شهید
از آنجا که شهید برای خدا و در راه خدا، هستی خود را برای نجات و سعادت جامعه فدا می نماید، هر چند پاداش اصلی خود را از خداوند دریافت می کند، اما بنابر حکم عقل، جامعه نیز به لحاظ حقی که شهید بر گردن آنان دارد. مدیون شهید است و باید با تمام وجود دَین خود را در قبال شهید ایفاء نماید.
زنده نگهداشتن یاد و نام شهید و بزرگداشت زمان و مکان شهادت و مدفن و الگوسازی از شخصیت و سیره زندگی و حماسه ایثارگرانه شهید، بخشی از وظائف جامعه نسبت به شهید می باشد.
این نکته افزودنی است که فایده انجام این نوع وظائف عمدتاً به خود مردم باز می گردد و در حقیقت این ما هستیم که نیازمند شهدا هستیم نه آن که شهدا نیازمند بزرگداشت ما باشند. اجر و مقامی که شهدا نزد پروردگارشان دارند با بزرگداشت یا غفلت مردم از آنان کم و زیاد نمی شود. بزرگداشت و تکریم شهید در جامعه یعنی بزرگداشت و تکریم فرهنگ شهادت و تمام نیکی ها و ترویج روحیه ایثارگری و فداکاری برای ارزش ها و دفاع از جامعه و سرزمین اسلامی. فرهنگ و روحیه ای که قوام بقاء جامعه و نظام و سرزمین اسلامی، همواره نیازمند به آن می باشد. و این مطلبی است که تمام ملل و کشورها در چارچوب جهان بینی و ارزشهای خود به منظور حفظ استقلال و دفاع از موجودیتشان در برابر بیگانگان و مهاجمان مورد توجه و اهتمام جدی آنان قرار دارد.
منزلت خانواده شهید
خانواده شهید از جهات مختلف، دارای مقام و منزلت ویژه ای در پیشگاه خداوند و در نظام و جامعه اسلامی می باشد. پدر و مادر شهید با توجه به این که معمولاً بیشترین نقش را در تربیت شهید ایفاء و با داشتن بیشترین علاقه به فرزند خود او را تقدیم خدا کرده اند از ارزش والایی برخوردار می باشند. والدین، مخصوصاً مادر، بطور طبیعی آنچنان علاقه ای به فرزند خود دارند که عادتاً برای حفظ فرزندشان حاضرند همه چیز خود را فدای او کنند و می توان گفت والدین، فرزند خود را از جان خود بیشتر دوست می دارند. این بیت از شعر سعدی بهترین توصیف حالت بدرقه والدین به هنگام عزیمت فرزندانشان به سوی جبهه است.
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
بنابراین والدین مخصوصاً آنانی که با طیب خاطر و بر اساس اعتقادشان فرزندانشان را از زیر قرآن عبور داده و بعد از شهادت آنان نیز صبورانه، رضایت خود را در برابر تقدیر الهی ابراز و از این که خداوند این افتخار ار نصیب آن ها فرموده خود را سربلند و مفتخر می بینند، شاهدان عینی فرهنگ شهادت و ایثار و ره یافتگان وصال حقند.
همسر شهید نیز که افتخار همزیستی با شهید را داشته و شریک زندگی و پشتیبان و سرپرست خود را به ظاهر از دست داده و بار نگهداری و تربیت فرزندان شهید و مسؤولیت حفظ کرامت و عظمت شهید را در جامعه به دوش گرفته، به همراه فرزندان شهید به عنوان یادگاران شهید که نزدیکترین نسبت و انتساب را به او دارند، منزلت و جایگاه برجسته ای را نزد خداوند و مردم دارند.
مجموعاً می توان گفت مشابه همان فاصله ای که شهید و مقتول فی سبیل الله نسبت به مقتولین در مسیر طاغوت دارد. بین خانواده آن ها نیز وجود دارد و نمودی از این تفاوت و فاصله را در مقایسه بین خانواده های شهدای ایران و بازماندگان مقتولین جنگ ها در بسیاری از کشورهای دیگر می توان به دست آورد. در حالی که بازماندگان مقتولین آن جنگ ها بعد از جنگ به عوامل عمده نارضایتی و بحرانهای اجتماع و اخلاقی تبدیل می شوند و ما شاهدیم خانواده های شهدای انقلاب اسلامی همچون خاندان شهدای کربا ادامه دهندگان راه شهدا و از پشتیبانان اصلی نظام و ارزشهای اسلامی هستند به گونه ای که میزان حمایت از آرمان شهدا در خانواده شهدا بیشتر از سایر اقشار است و به همین ترتیب خانواده هایی که دو شهید تقدیم اسلام کرده اند نسبت به یک شهیدی ها، و چند شهیدی داده ها نسبت به دو شهید داده ها، التزام و پیوند محکم تری با شهدا و راه آنان دارند و نویسنده خود بارها شاهد بود مادری که تصویر سه شهید خود را در دست داشت و به زیارت امام راحل نائل می شد- به جای اظهار تأثر از شهادت فرزندانش، قهرمانانه اصرار داشت که امام دعا کند او هم توفیق شهادت در راه خدا را پیدا کند!
به این ترتیب خانواده شهید از دو جهت شایسته تکریم و تجلیل و خدمت می باشند:
اولاً به دلیل اهلیت و شایستگی اکتسابی و نقشی که در همراهی و همسوئی با شهید ایفاء می کنند و ثانیاً بخاطر انتسابی که با شهید دارند و در سایه دینی که جامعه به شهید دارد بخشی از تکریم و تعظیم شهید در احترام و تجلیل از خانواده و اهل بیت او تجلّی می یابد و مسأله تکریم خانواده شهید و تقدیم خدمات لازم به آنان نه تنها به عنوان یک کار مطلوب بلکه یک وظیفه همگانی برای جامعه و نظام اسلامی به حساب می آید.
این مطلب را نیز با سخنی از امام راحل که جلوه ای از نگرش اسلام درباره این قشر والا مقام است می آرائیم: «سلام و درود بر شما پدران و مادران، همسران، فرزندان و بازماندگان شهدا که از بهترین عزیزان خود، در راه بهترین هدف که اسلام عزیز است، بزرگوارانه گذشته اید و در امر دفاع از دین خدا، آنچنان صبر و مقاومت نشان داده اید که رشادت و استقامت یاران سید شهیدان حضرت امام حسین(ع) را در خاطره جهانیان تجدید می کردید.»(۱۷)
منزل بی مانند ایثارگران در مکتب وحی
آیات فراوان قرآن و احادیث بسیار زیاد معصومین(ع) پیرامون رزمندگان راه خدا بیانگر جایگاه رفیع و بی نظیر آنان است. برای نمونه این آیه را مرور می کنیم:
«انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم، بانَّ لَهُمُ الجَنَّهَ، یُقاتِلُونَ فی سبیل اللهِ، فَیقتلون و یقتلون، وعداً علیه حقّاً فی التَوریه و الأنجیل و القرآن، و من اوفی بعهده من اللهِ، فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتُم بِهِ، وَ ذلِکَ هُوَ الَفوز العظیم؛(۱۸) همانا خدا (مشتری) از مؤمنان (بایع) جان، مالشان (مثمن) را به بهای بهشت (ثمن) خریداری کرد. آنان در راه خدا می جنگند و می کشند و کشته می شوند. این در تورات و انجیل و قرآن وعده حقی بر عهده خداست و چه کسی از خدا بر عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله ای که با خدا کرده اید شاد باشید و این همان کامیابی بزرگ است»
این جلوه ای از منزلت والای رزمندگان راه خداست بکشند یا کشته شوند و آنگاه که جان خویش را در جبهه فدا کنند یا بعد از مجروح شدن و تحمّل مشقتها و درد بسیار که خود پاداشی بزرگ دارد در اثر جراحات و جانبازی به شهادت برسند و یا آن که در اسارت، شکنجه و آزار مضاعف دشمن را به جان بخرند و به مقام آزادگی برسند. همگی برخوردار از این فضیلت والا هستند و آنگاه که رزمنده ای جان بر کف، در اثر جراحت های جنگ به مقام جانبازی نائل شود و همزمان در اسارت سخت ترین رنج ها و دردها را تحمّل کند و در اثر جراحت های جانکاه جبهه به مقام شهادت رسد با برخورداری از چهار عنوان: رزمنده، آزاده، جانباز و شهید در اوج این قلّه رفیع جای می گیرد.
دقت در آیه مذکور و ملاحظه ویژگی های مشتری، بایع، ثمن و مثمن که به عنوان یک پیمان از سوی خدا مطرح شده و سند آن را نیز بزرگترین کتاب های آسمانی یعنی تورات و انجیل و قرآن قرار داده و بر وفای بر این عهد تأکید نموده و آن را فوز عظیم دانسته است، افق های شگفت انگیزی را به روی انسان می گشاید.
در اینجا مروری بر آمار شهداء، جانبازان و آزادگان و اشاره به پاره ای از ویژگی های آنان می تواند دستمایه ای برای تحلیل های گوناگون باشد.
مجموع شهدایی که در بنیاد شهید انقلاب اسلامی دارای پرونده هستند ۲۱۹/۰۰۰نفر می باشند که از این رقم حدود ۲۰/۰۰۰نفر در درگیری با شرارت های ضد انقلاب و ترورهای منافقین به شهادت رسیده اند.
و افرادی که در درگیری های مستقیم دفاع مقدس شهید شده اند ۱۷۲/۰۰۰نفر و شهدای بمباران های دشمن ۱۶/۰۰۰نفر می باشند و به این ترتیب جمع شهدای جنگ تحمیلی به ۱۸۸/۰۰۰نفر می رسد.
برخلاف شایعه پراکنی های بیگانگان که رقم شهدای جمهوری اسلامی را چندان برابر واقعیت، بزرگ نمایی می کردند و به منظور القاء ناتوانی در مدیریت جنگ و تضعیف روحیه مردم، بهره گیری از امواج انسانی را به جای مدیریت و تکنولوژی دامن می زدند.
رقم ۱۸۸/۰۰۰ در مقایسه با کشته های عراق در جنگ علیرغم همه برخورداری ها و پشتیبانی های جهان استکبار از ارتش عراق از جمله نکات مهمی است که باید از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار گیرد.
یادآوری می شود مشابه این تفاوت را در رقم ۴۲/۱۷۵ اسرای ایران در قبال ۷۰/۰۰۰نفر اسیر عراق شاهد هستیم که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
در مورد شهدا به چند نکته اشاره می کنیم:
بیشترین شهید دفاع مقدّس را در سال ۱۳۶۵داشته ایم با ۴۱/۰۰۰ شهید.
سن ۷۲% از شهدا (یعنی حدود ۱۵۵/۰۰۰نفر) بین ۱۶ تا ۲۵ سال (یعنی نوجوان و جوان)
بیشترین تعداد شهید از جهت سن شهدای ۲۰ ساله می باشند با تعداد ۳۰/۰۰۰نفر.
در جنگ تحمیلی به طور میانگین از هر ۲۳۰نفر جمعیت کشور یک نفر به شهادت رسیده است. در این میان استان اصفهان از هر ۱۴۴نفر یک نفر و قم از هر ۱۴۸نفر یک نفر و استان سمنان هر ۱۵۵نفر یک نفر به شهادت رسیده اند و دارنده رتبه اول تا سوم در کشور می باشند.
در میان اقشار جامعه روحانیت بیش از ده برابر میانگین کل جامعه به شهادت رسیده اند و بیش از ۵برابر میانگین جامعه شهید داده اند (یعنی فرزندانشان به شهادت رسیده اند).
شهدای مؤنث بیش از ۶/۴۰۰ نفر و نزدیک به ۳% کل شهدا می باشند.
حدود۵۶/۰۰۰ نفر از شهدا متأهل و بقیه مجرد بوده اند این نکته اکه اکثریت قاطع شهدا مجرد بوده اند و در بین متأهلین، آنان که فرزندان کمتری داشته اند نسبت بیشتری را دارا هستند و در کنار این نکته حدود ۹۷% شهدا به قشر مستضعف تعلّق دارند می تواند این نتیجه را بدهد که هر که سبکبارتر بوده است سبکبال تر به معراج شهادت پرواز کرده است. این نکته را نیز باید یادآور شد که اکثریت شهداء از پایگاه مسجد و سنگر نماز جمعه و جماعت به جبهه عزیمت کرده اند و بر اساس تحقیقی که روی وصیت نامه شهداء انجام یافته انگیزه اصی آن ها در پیمودن راه شهادت به ترتیب الگوگیری از نهضت حسینی و پیروی از امام خمینی و دفاع از اسلام مورد تأکید قرار گرفته است و به این ترتیب نتیجه می گیریم که با سبکباری از تعلّقات زندگی مادی به همراه انگیزه نیرومند ایمان به مبدأ و معاد و عشق و پیروی از جایگاه امامت و ولایت، روحیه شهادت طلبی به فعلیت و شکوفائی می رسد.
و اما آمار جانبازان دفاع مقدّس با درصدهای مربوطه به این ترتیب می باشد:
زیر ۲۵%: ۲۱۹/۵۰۰
تا ۵۰%: ۱۵۱/۸۰۰
تا ۷۰%: ۱۹/۷۰۰
۷۰% : ۷/۵۰۰
و از میان ۴۲/۱۷۵ آزاده ۲۱/۰۰۰نفر آن ها جانباز هم هستند که در ارقام فوق ملحوظ شده است. نکات فراوان دیگری در این زمینه وجود دارد که در فرصت مناسب باید مطرح و مورد بررسی قرار گیرد.
پی نوشت :
۱٫ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۰، ح۲۱ .
۲٫ بحارالانوار، ج۶۷، ص۸، ح۴ .
۳٫ صحیح بخاری، ج۴، ص۲۱ .
۴٫ نهج البلاغه، خطبه۲۳ .
۵٫ سوره بقره، آیه۱۵۴ .
۶٫ سوره آل عمران، آیه۱۶۹ .
۷٫ صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۰۱، ۶۵/۵/۲۰ .
۸٫ همان، ج۱۸، ص۳۲۵، ۶۲/۱۱/۱۹ .
۹٫ صحیفه امام، ج۲۱، ص۱۴۷، ۶۷/۷/۱ .
۱۰٫ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۸۳ .
۱۱٫ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸، ح۱۱ .
۱۲٫ بحارالانوار، ج۶۶، ص۳۹۳، ح۷۵ .
۱۳٫ همان، ج۹۷، ص۱۴، ح۲۴ .
۱۴٫ کنزالعمال، ج۴، ص۴۰۱، ح۱۱۱۱۹ .
۱۵٫ کلمات قصار امام خمینی، صفحه۴۵، چاپ اول.
۱۶٫ سوره هود، آیه۴۶ .
۱۷٫ صحیفه امام، جلد۱۷، ص۹۵، ۱۳۶۱/۸/۲۵ .
۱۸٫ سوره توبه، آیه۱۱۱٫
****
دفاع مقدس از منظر مقام معظم رهبری
*این جنگ [جنگ هشت ساله]، مظهر و تجلى همهى روحیات خوب و سازندهاى است که یک ملت و یک کشور را مىتواند به تعالى حقیقى برساند.
* ما در جنگ نظامى توانستیم خودمان را پیروز کنیم؛ به کمک چه چیزى؟ به کمک باور و ایمان و اتّکاى به نفس و وحدت و امید به آینده و روشنبودن هدفها و تکیه به نیروهاى ذاتى خویش و تکیه به اسلام.
*حماسهى ملت ایران در دفاع مقدس، نمایشگر قلهى ظرفیتهاى انسانى مردم این سرزمین خدایى است.
* جنگ ایران و عراق یک جنگ معمولى نبود، جنگ دو ارتش یا دو کشور با هم نبود؛ جنگ یک کشور در مقابل عمده قواى نظامى و پشتیبانیهاى نظامى جهان بود. تمام قدرت نظامى و سیاسى امریکا پشت سرِ رژیم بعثى عراق ایستاد.
* این جنگ [جنگ هشت ساله] حقیقتاً یک گنجِ تمامنشدنى است.
* جنگ، حقیقتاً کورهاى بود که جوانان و بقیه مردم را آبدیده کرد.
* این جنگ هشت ساله و این دفاع مقدّس، از بزرگترین افتخارات ملت ایران بود.
*اگر ملت ایران هشت سال جنگ تحمیلى را نمىداشت، البته خیلى از ویرانیها را، خیلى از فقدانها را، خیلى از خسارتها را نمىداشت؛ اما این اعتماد به نفس را هم نمىداشت؛ این قدرت علمى، نظامى و پیشرفت صنعتى را هم نمىداشت؛ این عزّتى را هم که در مقابل چشم جهانیان به دست آورده است، نمىداشت؛ این حالت یأس و ناامیدى از تسلّط بر این ملت هم در دل دشمنان بزرگ او به وجود نمىآمد.
* مقاومت بىنظیر مردم سلحشور ما در دفاع مقدس و دفع متجاوز در طول قریب به هشت سال، این ستم بزرگ را در رده ناموفقترین تجربهى استعمار در تاریخ معاصر ثبت نموده است.
* در همه مراحل این جنگ، چه در عملیات نظامى جبهه، چه در عملیات نظامى بیرون از جبهه، چه در برخورد با اسرا، چه در تبلیغات – در همه مراحل – ارزشها و اخلاق انسانى رعایت شد. کار بىاخلاق و کار ضدّ ارزش و ضدّ بشر، از این ملت ایران صادر نشد
* هفتهى جنگ هفتهى افتخار است، هفتهى مقدس است، در حقیقت جشن است، عید است و یک بزرگداشتى[ است] از روحیهى مردم، ایثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس[ مردم].
* حماسه ملت ایران در دفاع مقدس، نمایشگر قله ظرفیتهاى انسانى مردم این سرزمین خدایى است
* فداکاریهاى هشت سال دفاع مقدس توانست یک نظام الهى و معنوى و متّکى بر تفکّر و اندیشه درست و برخاسته از ایمان را تحکیم کند.
* این تجربهى درسآموز [دفاع مقدس]، سرمشق همیشگى ملت بزرگ ایران و الگوى موفقى در برابر چشم همهى ملتهاى مسلمان است.
* این جنگ آنقدر حرف گفتنى دارد که اگر دهها سال هنرمندان ما و افراد خوشذوق و با ابتکار بنشینند و در جزء جزء آن کار کنند، باز هم حرفهاى گفتنى خواهند داشت.
*ما جنگِ با این عظمت و پُر از حماسه و حقیقتاً پُر از جلوههاى زیبا و بىنظیر داشتهایم؛ نسل جدید هم از آن خبر ندارد؛ باید اینها احیاء، بازیابى و بازسازى شود و در معرض دید قرار گیرد.
* جوهر انقلاب و ایمان در این میدان خطر، [میدان جنگ ۸ ساله ]خود را در اراده و عمل و قدرت مدیریّت انسانها نشان داد.
* جنگ تحمیلى هشت ساله ما، داستان عبرتآموز عجیبى است.
* جنگ هشت ساله، جنگ دو کشور و دو ارتش نبود؛ جنگِ یک ائتلاف نانوشته جهانى علیه ملتى که تصمیم داشتند حدّاکثر فشار ممکن را از لحاظ نظامى و اقتصادى و غیره بر او وارد بیاورند بود، تا از راهى که در پیش گرفته بود برگردد؛ ولى نتوانستند.
*شروع جنگ یعنى شروع افتخارات این ملت، شروع تهاجم دشمن یعنى شروع دفاع مقدس ما، شروع شعلهور شدن آتش خیانت استکبار یعنى شروع بروز شجاعت همهى قشرهاى ملت براى ایستادگى در مقابل استکبار، پس این افتخار دارد.
* هفتهى جنگ در حقیقت هفتهى ایثار است، هفتهى فداکارى است، هفتهاى است که در آن بزرگترین آزمایش فداکارانهى ملت ما شکل گرفته است.
*روزهاى آخر شهریور و اول مهر ماه همه ساله یادآور یکى از تجربههاى بزرگ و بسیار پرارزش تاریخ ملت ماست. من به جاى اینکه سالگرد آخر شهریور را سالگرد جنگ به حساب بیاورم، مایلم آن را سالگرد مقاومت دلیرانهى مردممان که از روى کمال آگاهى و ایمان و شهامت انجام گرفته بنامم.
* تلاش خستگىناپذیر ۸ ساله، افتخارى است که امروز نیروهاى مسلح و ملت ما مىتوانند آن را در سوابق درخشان خود جاى دهند.
*هفته دفاع مقدس یادآور حادثهاى عظیم و به بار نشستن نتایجى عظیمتر در سیر انقلاب ملت ماست و هیچ گاه از ذهن ملت محو نخواهد شد.
منبع: حدیث ولایت
****
خاطرات امام خامنه ای از دوران دفاع مقدس
محل استقرار ما در این هشت، نه ماهی که در منطقه عملیات بودم، «اهواز» بود،نه« آبادان» یعنی اواسط مهر ماه به منطقه رفتم ( مهر ماه ۵۹ تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد۶۰) یک ماه بعدش حادثه مجروح شدن من پیش آمد که دیگر نتوانستم بروم. یعنی حدود هشت، نه ماه، بودن من در منطقه جنگی، طول کشید. حدود پانزده روز بعد از شروع عملیات بود که ما به منطقه رفتیم. اول میخواستم بروم«دزفول» یعنی از این جا نیت داشتم. بعد روشن شد که اهواز، از جهتی، بیشتر احتیاج دارد. لذا رفتم خدمات امام و برای رفتن به اهواز اجازه گرفتم ، که آن هم برای خودش داستانی دارد.
تا آخر آن سال را کلاً در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد ۶۰ رفتم منطقه غرب و یک بررسی وسیع در کل منطقه کردم، برای اطلاعات و چیزهایی که لازم بود؛ تا بعد بیایم و باز مشغول کارهای خودمان شویم. که حوادث « تهران» پیش آمد و مانع از رفتن من به آنجا شد. این مدت، غالباً در اهواز بودم. از روزهای اول قصد داشتم بروم «خرمشهر» و آبادان؛ لکن نمیشد. علت هم این بود که در اهواز، از بس کار زیاد بود، اصلاً از آن محلی که بودیم، تکان نمیتوانستم بخورم. زیرا کسانی هم که در خرمشهر میجنگیدند، بایستی از اهواز پشتیبانیشان میکردیم.چون واقعاً از هیچ جا پشتیبانی نمیشدند.
در آنجا ، به طور کلی، دو نوع کار وجود داشت. در آن ستادی که ما بودیم، مرحوم دکتر«چمران» فرمانده آن تشکیلات بود و من نیز همان جا مشغول کارهایی بودم. یک نوع کار، کارهای خود اهواز بود. از جمله عملیات و کارهای چریکی و تنظیم گروههای کوچک برای کار در صحنه عملیات. البته در این جاها هم، بنده در همان حد توان، مشغول بودهام … مرحوم چمران هم با من به اهواز آمد. در یک هواپیما، با هم وارد اهواز شدیم. یک مقدار لباس آورده بودند توی همان پادگان لشکر ۹۲، برای همراهان مرحوم چمران. من همراهی نداشتم. محافظینی را هم که داشتم همه را مرخص کردم. گفتم من دیگر به منطقه خطر میروم؛ شما میخواهید حفاظت جان مرا بکنید؟! دیگر حفاظت معنی ندارد! البته، چند نفرشان، به اصرار زیاد گفتند:« ما هم میخواهیم به عنوان بسیجی در آن جا بجنگیم.»
گفتیم:« عیبی ندارد.» لذا بودند و میرفتند کارهای خودشان را میکردند و به من کاری نداشتند.
مرحوم چمران، همراهان زیادی با خودش داشت. شاید حدود پنجاه، شصت نفر با ایشان بودند. تعدادی لباس سربازی آوردند که اینها بپوشند تا از همان شب اول شروع کنیم. یعنی دوستانی که آن جا در استانداری و لشکر بودند، گفتند،«الان میدان برای شکار تانک و کارهای چریکی هست.» ایشان گفت:« از همین حالا شروع میکنیم.»
خلاصه، برای آنها لباس آوردند. من به مرحوم چمران گفتم:« چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟»گفت:« خوب است. بد نیست» گفتم:« پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن وقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمیخورد. چند روزی که گذشت، یکدست لباس درجهداری برایم آوردند که اتفاقاً علامت رسته زرهی هم روی آن بود. رستههای دیگر، بعد از این که چند ماه آنجا ماندم و با من مانوس شده بودند، گله میکردند که چرا لباس شما رسته توپخانه نیست؟ چرا رسته پیاده نیست؟
زرهی چه خصوصیتی دارد؟
لذا آن علامت رسته زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد، به هر حال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که این جا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه کرده بود. کلاشینکف مخصوصی است که برخلاف کلاشینکفهای دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکف خودم همراه بود، یا آن جا، گرفتم . همان شب اول رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول کشید و این در حالی بود که من جنگیدن بلد نبودم. فقط بلد بودم تیراندازی کنم. عملیات جنگی اصلا بلد نبودم. غرض؛ این، یک کار ما بود که در اهواز بود و عبارت بود از تشکیل گروههایی که به اصطلاح آن روزها، برای شکار تانک میرفتند. تانکهای دشمن تا « دوبههردان» آمده بودند و حدوده هفده، هیجده یا پانزده، شانزده کیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپارههایشان تا اهواز میآمد. خمپاره ۱۲۰ یا کمتر از ۱۲۰ هم تا اهواز میآمد.
به هر حال، این تربیت و آموزشهای جنگ را مرحوم چمران درست کرد. جاهایی را معین کرد برای تمرین. خود ایشان، انصافاً به کارهای چریکی وارد بود. در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به خلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم. ایشان سابقه نظامی حسابی داشت و از لحاظ جسمانی هم، از من قویتر و کار کشتهتر و زبدهتر بود. لذا، وقتی صحبت شد که « کی فرمانده این عملیات باشد؟» بی تردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران ، فرمانده این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع آن تشکیلات شدیم.
نوع دوم کار ، کارهای مربوط به بیرون اهواز بود. از جمله، پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شکستن حصر آبادان بود که از « محمدیه» نزدیک « دارخوین» شروع شد. همین آقای « رحیم صفوی» سردار صفوی امروزمان که ان شاء الله خدا این جوانان را برای این انقلاب حفظ کند، جزو اولین کسانی بود که عملیات شکستن حصر را از چندین ماه قبل شروع کرده بودند که بعد به عملیات « ثامنالائمه» منجر شد.
غرض این که، کار دوم، کمک به اینها و رساندن خمپاره بود. بایستی از ارتش، به زور میگرفتیم. البته خود ارتشیها ، هیچ حرفی نداشتند و با کمال میل میدادند. منتها آن روز بالای سر ارتش ، فرماندهی وجود داشت که به شدت مانع از این بود که چیزی جا به جا شود و ما با مشکلات زیاد، گاهی چیزی برای برادران سپاهی میگرفتیم. البته برای ستاد خود ما، جرات نمی کردند ندهند؛ چون من آن جا بودم و آقای چمران هم آنجا بود. من نماینده امام بودم.
چند روز بعد از این که رفتیم آنجا،( شاید بعد از دو، سه هفته) نامه امام در رادیو خوانده شد که فلانی و آقای چمران، در کل امور جنگ و چه و چه نماینده من هستند. اینها توی همین آثار حضرت امام رضوانالله علیه هست. لذا، ما هر چه میخواستیم، راحت تهیه میکردیم. لکن بچههای سپاه؛ بخصوص آنهایی که میخواستند به منطقه بروند، در عسرت بودند و یکی از کارهای ما، پشتیبانی اینها بود.
من دلم میخواست بروم ابادان؛ اما نمیشد. تا این که یک وقت گفتم:« هر طور شده من باید بروم آبادان». و این وقتی بود که حصر آبادان شروع شده بود. یعنی دشمن از رودخانه کارون عبور کرده و رفته بود به سمت غرب و یک پل را در آنجا گرفته بود و یواش یواش سر پل را توسعه داده بود. طوری شد که جاده اهواز و آبادان بسته شد. تا وقتی خرمشهر را گرفته بودند، جاده خرمشهر- اهواز بسته بود؛ اما جاده آبادان باز بود و در آن رفت و آمد میشد. وقتی آمد این طرف و سرپل را گرفت و کم کم سرپل را توسعه داد، آن جاده هم بسته شد. ماند جاده ماهشهر و آبادان. چون ماهشهر به جزیره آبادان وصل میشود، نه به خود آبادان، آن هم زیر آتش قرار گرفت. یعنی سر پل توسط دشمن توسعه پیدا کرد و جاده سوم هم زیر آتش قرار گرفت و در حقیقت دو، سه راه غیر مطمئن باقی ماند. یکی راه آب بود که البته آن هم خطرناک بود. یکی راه هوایی بود و مشکلش این بود که آقابانی که در ماهشهر نشسته بودند، به آسانی هلیکوپتر به کسی نمیدادند. یک راه خاکی هم در پشت جاده ماهشهر بود که بچهها با هزار زحمت درست کرده بودند و با عسرت از آن جا عبور میکردند. البته جاهایی از آن هم زیر تیر مستقیم دشمن بود که تلفات بسیاری در آن جا داشتیم و مقداری از این راه از پشت خاکریزها عبور میکرد.
این غیر از جاده اصلی ماهشهر بود. البته این راه سوم هم خیلی زود بسته شد و همان دو جاده؛ یعنی راه آب و راه هوا باقی ماند. من از طریق هوا، با هلیکوپتر، از ماهشهر به جزیره آبادان رفتم. آن وقت، از سپاه، مرحوم شهید «جهان آرا» که بود، فرمانده همین عملیات بود. از ارتش هم مرحوم شهید «اقارب پرست»، از همین شهدای اصفهان بود. افسر خیلی خوبی بود. از افسران زرهی بود که رفت آن جا ماند. یکی هم سرگرد «هاشمی» بود. من عکسی از همین سفر داشتم که عکس بسیار خوبی بود. نمیدانم آن عکس را کی برای من آورده بود؟ حالا اگر این پخش شد، کسی که این عکس را برای من آورد، اگر فیلمش را دارد، مجددا آن عکس را تهیه کند؛ چون عکس یادگاری بسیار خوبی بود.
ماجرایش این بود که در مرکزی که متعلق به بسیج فارس بود، مشغول سخنرانی بودم. شیرازیها بودند و تهرانیها؛ و سخنرانی اول ورودم به آبادان بود. قبلاً هیچ کس نمیدانست من به آن جا آمدهام. چهار، پنج نفر همراه من بودند و همین طور گفتیم: «برویم تا بچهها را پیدا کنیم.» از طرف جزیره آبادان که وارد شهر آبادان میشدیم، رفتیم خرمشهر، آن قسمت اشغال نشده خرمشهر، محلی بود که جوانان آن جا بودند. رفتم برای بسیجیها سخنرانی کردم. در حال آن سخنرانی، عکسی از ماها برداشتند که یادگاری خیلی خوبی بود. یکی از رهبران تاجیک که مدتی پیش آمد این جا، این عکس را دید و خیلی خوشش آمد و برداشت برد. عکس منحصر به فردی بود که آن را دست کسی ندیدم. این عکس را سرگرد هاشمی برای ما هدیه فرستاده بود. نمیدانم سرگرد هاشمی شهید شده یا نه؛ علی ای حال، یادم هست چند نفر از بچههای سپاه و چند نفر از ارتشیها و بقیه از بسیجیها بودند.
در جزیره آبادان، رفتیم یگان ژاندارمری سابق را سرکشی کردیم. بعد هم رفتیم از محل سپاه که حالا شما میگویید هتل بازدیدی کردیم. من نمیدانم آن جا هتل بوده یا نه. آن جایی که ما را بردند و ما دیدیم، یک ساختمان بود، که من خیال می کردم مثلاً انبار است.
خلاصه، یکی دو روز بیشتر آبادان نبودم و برگشتم به اهواز. وضع آن جا آبادان را قابل توجه یافتم. یعنی دیدم در عین غربتی که بر همه نیروهای رزمنده ما در آن جا حاکم بود، شرایط رزمندگان از لحاظ امکانات هم شرایط نامساعدی بود. حقیقتاً وضعی بود که انسان غربت جمهوری اسلامی را در آن جا حس میکرد؛ چون نیروهای خیلی کمی در آن جا بودند و تهدید و فشار دشمن، بسیار زیاد و خیلی شدید بود. ما فقط شش تانک آن جا داشتیم که همین آقای اقارب پرست رفته بود از این جا و آن جا جمع کرده بود، تعمیر کرده بود و با چه زحمتی یک گروهان تانک در حقیقت یک گروهان ناقص تشکیل داده بود. بچههای سپاه، با کلاشینکف و نارنجک و خمپاره و با این چیزها میجنگیدند و اصلاً چیزی نداشتند.
این، شرایط واقعی ما بود؛ اما روحیهها در حد اعلی. واقعاً چیز شگفتآوری بود! دیدن این مناظر، برای من خیلی جالب بود. یکی، دو روز آنجا بودم و بازدیدی کردم و هدفم این بود که هم گزارش دقیقی از آن جا به اصطلاح برای کار خودمان داشته باشم (وضع منطقه را از نزدیک ببینم و بدانم چه کار باید بکنم) و هم این که به رزمندگانی که آنجا بودند، خدا قوتی بگوییم، رفتم به یکایک آنها، خدا قوتی گفتم. همه جا سخنرانیهایی کردم و حرفی زدم. با بچههایی که جمع میشدند بچههای بسیجی عکسهای یادگاری گرفتم و برگشتم آمدم.
این، خلاصه حضور من در آبادان بود. بنابراین، حضور من در آبادان در تمام دوران جنگ، همین مدت کوتاه دو روز یا سه روز، الان دقیقاً یادم نیست، بیشتر نبود و محل استقرار ما، در اهواز بود. یک جا را شما توی فیلم دیدید که ما ازخانهها عبور میکردیم. این، برای خاطر این بود که منطقه تماماً زیر دید مستقیم دشمن بود و بچههای سپاه برای این که بتوانند خودشان را به نزدیکترین خطوط به دشمن که شاید حدود صد متر، یا کمتر، یا بیشتر بود برسانند. خانههای خالی مردم فرار کرده و هجرت کرده از آبادان و قسمت خالی خرمشهر را به هم وصل کرده بودند. الان یادم نیست که اینها در آبادان بود یا خرمشهر؟ به احتمال قوی، خرمشهر بود … بله؛ «کوت شیخ» بود. این خانهها را به هم وصل کرده و دیوارها را برداشته بودند.
وقتی انسان وارد این خانهها میشد، مناظر رقتانگیزی میدید. دهها خانه را عبور میکردیم تا برسیم به نقطهای که تک تیرانداز ما، با تیر مستقیم، دشمن و گشتیهایش را هدف میگرفت. من بچههای خودمان را میدیدم که تک تیرانداز بودند و خودشان را رسانده بودند به پشت سنگرهایی که درست مشرف به محل عبور و مرور دشمن بود. البته دشمن هم، به مجرد این که اینها یکی را میانداختند، آن جا را با آتش شدید میکوبید. این طور بود. اما اینها کار خودشان را میکردند.
این یک قسمت از خانهها بود که ما رفتیم دیدیم. خانههای خالی و اثاثیههای درست جمع نشده که نشانه نهایت آوارگی و بیچارگی مردمی بود که اسبابهایشان را همین طور ریخته بودند و رفته بودند. خیلی تاثرانگیز بود! جوانانی که با قدرت تمام جلو میرفتند، مدام به من میگفتند: «این جا خطرناک است.» میگفتم: «نه. تا هر جا که کسی هست، باید برویم ببینیم!»
آخرین جایی که رفتیم، زیر پل بود. پل شکسته شده بود. پل آبادان خرمشهر، یک جا قطع شده بود و قابل عبور و مرور نبود. زیر پول، تا محل آن شکستگی، بچههای ما راه باز کرده بودند و میرفتند و من هم تا انتها رفتم. گمان میکنم و چنین به ذهنم هست که در آن نقطه آخری که رفتیم، یک نماز جماعت هم خواندیم. من همه جا حماسه و مقاومت دیدم. این، خلاصه حضور چندین ساعته ما در آبادان و آن منطقه اشغال نشده خرمشهر به اصطلاح کوت شیخ بود.
(مصاحبه توسط تهیه کنندگان مجموعهی « روایت فتح» ۱۱/۰۶/۱۳۷۲)
مقاومت رمز پیروزی
در آن روزها سازماندهی نیروی هوایی و سازماندهی بخشهای گوناگون ارتش مسئله مهمی بود. این کار آن چنان با ظرافت، مهارت و پایبندی به مبانی انقلاب در داخل نیروی هوایی انجام گرفت که حتی ناظران نزدیک و آشنا را هم متحیر کرد. بعد جنگ تحمیلی آغاز گشت و نوبت عملیات شد. چشمها متوجه بود که نیروی هوایی چه خواهد کرد؟
نیروی هوایی نقشآفرینی کرد و وسط میدان ظاهر شد. با اینکه نیروی هوایی، نیروی پشتیبانی است، اما در برهه مهمی از زمان در آغاز جنگ، محور دفاع مقدس شد. بنده آن وقت نماینده مجلس شورای اسلامی بودم؛ به مجلس رفتم و از تعداد سورتیهای پرواز نیروی هوایی در جنگ گزارش دادم؛ نمایندگان مبهوت ماندند! یک بار دیگر نیروی هوایی دیگران را متعجب کرد؛ آن زمان که دستگاههای به گمان بعضیها از کار افتاده و معطل مانده رو به تمام شدن را احیا کرد. شاید روز اول یا دوم جنگ بود که چند نفر از بزرگان نظامی آن روز کاغذی به من دادند که در آن طبق آمار نشان داده شده بود که ما حداکثر تا بیست روز دیگر پرندهای در آسمان کشور نخواهیم داشت نه ترابری و نه جنگنده. من هنوز آن کاغذ را نگه داشتهام.
به ما میگفتند اصلاً امکان ندارد اما جوانان ما از خلبان ما، فنی ما، پدافندی ما، همه و همه دست به هم دادند و هشت سال جنگ را بدون اینکه ما چیز قابل توجهی به موجودی ارتش اضافه کرده باشیم، اداره کردند آن هم در مقابل پشتیبانیهای جهانی از رژیم صدام به آن رژیم هواپیما و امکانات راداری و پدافندی میدادند و مدرنترین وسایل و تجهیزات رادر اختیارش می گذاشتند اما نیروی هوایی ایستادگی کرد:«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا».
(بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ۱۹/۱۱/۱۳۸۲)
امید به جوانان
اکثر جوانیهایی که در جنگ نقشهای مؤثر ایفا کردند از قبیل دانشجوها بودند و خیلی هایشان هم جزو نخبهها بودند. دلیل نخبهبودنشان هم این بود که یک جوان بیست و دو سه ساله فرمانده یک لشکر شد؛ آنچنان توانست آن لشگر را هدایت کند و آن چنان توانست طراحی عملیات را که هرگز نکرده بود، بکند که نه فقط دشمنانی را که مقابل ما بودند یعنی سربازان مهاجم بعثی عراق متعجب کرد بلکه ماهوارهای دشمنان را هم متعجب کرد. ما والفجر هشت را که حرکت نشدنی و باور نکردنی است داشتیم درحالی که ماهوارههای آمریکایی برای عراق لابد این موضوع را شنیدید و مطلعید کار میکردند؛ اطلاعات به آن کشور میدادند؛ یعنی دائماً قرارگاههای جنگی رژیم بعثی با دستگاههای خبری آمریکایی و با ماهوارههایشان مرتبط بودند و آن ماهواره نقل و انتقال و تجمع نیروهای ما را ثبت میکردند و بلافاصله به آن اطلاع میدادند که ایرانیها کجا تجمع کردهاند و کجا ابزار کار گذاشتهاند.
حتما میدانید که اطلاعات در جنگ نقش بسیار مهم و فوق العادهای دارد اما زیر دید این ماهوارهها، دهها هزار نیرو رفتند تا پای اروند رود و دشمن نفهمید! با شیوههای عجیب و غریبی که میدانم شماها چیزی از آنها نمیدانید البته آن وقت برای ماها روشن بود بعد هم برای مردم آشکار شد منتها متأسفانه معارف جنگ دست به دست نمیشود. یکی از مشکلات کار ما این است لذا شماها خبر ندارید اینها با کامیون با وانت، به شکلهای گوناگون مثل اینکه گویا هندوانه بار کردهاند، توانستند دهها هزار نیروی انسانی را با پوششهای عجیب و غریب و در شبهای تاریکی که ماه هم در آن شبها نبود به کناره اروندرود منتقل کنند و از اروندرود که عرض آن در بعضی از قسمتها به دو سه کیلومتر میرسد این نیروهای عظیم را عبور بدهند به آن طرف از زیر آب و با آن وضع عجیبی که اروند دارد که شماها شاید آن را هم ندانید.
اروند دو جریان دارد: یک جریان از طرف شمال به جنوب است که آن جریان اصلی اروند است و رودخانه دجله و فرات هم در همین جریان به اروند متصل میشوند و با هم به طرف خلیج فارس میروند. جریان دیگر عکس این جریان است و آن در مواقع مد دریا است. در این مواقع آب دریا به قطر حدود دو سه یا چهار متر از طرف دریا یعنی از طرف جنوب میآید به طرف شمال یعنی دریا سرریز میشود در رودخانه. با این حساب یعنی اروند دو جریان صدو هشتاد درجهای کاملاً مخالف همدیگر دارد. به هر حال با یک چنین وضع پیچیدهای آن زمان ما در جریان جزییات کار قرار می گرفتیم و آن دلهرهها و کذا و کذا رزمندگان اسلام توانستند به آنجا بروند و منطقهای را فتح کنند و کار شگفت آوری را انجام دهند این کار کار همین دانشجوها و همین جوانان و همین نخبههایی دارد که در بسیج و در سپاه بودند.
(بیانات در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان ۵/۷/۸۳ )
بابایی آماده پرواز بود
سال ۶۱ شهیدبابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه این جواب حزباللهی سرگردی بود که او را به سرهنگ تمامی ارتقا دادیم. آن وقت آخرین درجه ما، سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می تراشید و ریش می گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه میلرزید دل خود من هم که اصرار داشتم، میلرزید، که آیا می تواند؟ اما توانست. وقتی بنیصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می کردند حرف میزدند، اما کار نمیکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونهای از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد.
او جزو همان خلبانهایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی ها این چیزها مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی می گفت دیدم در دعای کمیل شانههایش از گریه میلرزد و اشک میریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلی علیین الهی است؛ اما بنده که سی سال قبل از او در میدان مبارزه بودم هنوز در این دنیای خاکی گیر کردهام و ماندهام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی اینگونه است خود عباس بابایی هم همین طور بود او هم یک انسان واقعا مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.
(بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی ۲۳/۱۰/۸۳)
قدرت معنوی ملت ایران
بنده در همان دوران غربت، وقتی خرمشهر در اشغال دشمنان بیگانه بود، نزدیک پل خرمشهر رفتم و به چشم خودم دیدم وضعیت چگونه است. فضا غم آلود و دلها سرشار از غصه بود و دشمن با اتکا به نیروهای بیگانه که به او کمک میکردند همین آمریکا و غربیها و همین مدعیان دروغگو و منافق حقوق بشر درخرمشهر مستقر شده بود. تانکهای او، وسایل پیشرفته او، هواپیماهای مدرن او، نیروهای تا دندان مسلح او؛ بچه های ما آر. پی.جی هم نداشتند؛ با تفنگ میجنگیدند؛ اما با ایمان و با صلابت. همین جوانان، با دست خالی، امابادل پر از امید و ایمان به خدا، بدون اینکه ابزار پیشرفتهای داشته باشند و بدون اینکه دوره های جنگ را دیده باشند وسط میدان رفتند و بر همه آن عوامل غلبه پیدا کردند.
روز سوم خرداد، همان ساعت اولی که رزمندگان ما خرمشهر را گرفته بودند مرحوم شهید صیاد شیرازی به من تلفن کرد. بنده آن وقت رئیس جمهور بودم و گزارش اوضاع جبهه را میداد. می گفت الان هزاران سرباز و افسر عراقی صف بستهاند برای اینکه بیایند ما دستهایشان را ببندیم و اسیر شوند. قدرت معنوی یک ملت این است. فقط خرمشهر نیست، خرمشهر یک نماد است کربلای ۵ ما هم همین طور بود؛ والفجر ۸ما هم همین طور بود؛ فتوحات فراوان دیگر ما هم همین طور بود؛ عملیات خیبر و بدر و مجموعه هشت سال دفاع مقدس ما هم همین طور بود. البته ناکامی و شکست هم داشتیم و شهید هم دادیم؛ میدان مبارزه است. به برکت ایمان شهیدان ما و ایمان شما پدران و مادران و همسران که شماها هم پشت سر شهدا قرار دارید چون اگر پدر شهید، مادر شهید و همسر شهید با او همدل و هم ایمان نباشند، او نمیتواند برود بجنگد توانستید در این مبارزه پیروز شوید. این همان درسی است که باید همواره جلوی چشم ما باشد و به آن نگاه کنیم.
(بیانات در دیدار خانواده های شهدا ۳/۳/۸۴)
****
شبهه: داستان فرهنگ ایثار و شهادت با این تهاجم فرهنگی تمام شده است و تلاش برای احیاء آن بی نتیجه است در واقع خود اجتماع باید به این فرهنگ برگردد.
پاسخ :
ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمانبر است. البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریع کنندهای دارند. مثلاً در خصوص توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی نظیر حماسه عاشورا، نهضتها و قیامهایی که بعد از آن در طول تاریخ تشیع به وقوع پیوسته و در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ۸ ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان جوامع از جمله لبنان و فلسطین نقش داشتهاند. امّا برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی چه باید کرد در این نوشتار، ابتدا شهادت و فرهنگ شهادت طلبی، تعریف و سپس عوامل تقویت و تضعیف این فرهنگ بررسی شده است.
تعریف شهادت: شهادت، مرگی از نوع کشته شدن است که شخص مؤمن، آگاهانه و با اختیار و به خاطر اهدافی که از منظر دین، مقدس شمرده شده است، آن را بر میگزیند که قرآن کریم از آن به معنای «قتل فی سبیل الله» یاد کرده است.
فرهنگ شهادت طلبی: با توجه به شمولی که در معنای واژه فرهنگ نهفته است، حالت استیلا، فراگیری و نهادینه شدن این اشتیاق به شهادت در راه خدا، در جامعه اسلامی است. چنانچه فرهنگ نماز تا حدودی چنین شمولی دارد.[۱]
عوامل تقویت و گسترش این فرهنگ: ۱٫ تلاش برای اشاعه و تعلیم معارف حقه قرآنی به منظور تقویت ایمان، اعتقاد و یقین مردم نسبت به مبدأ و معاد. در قرآن کریم[۲]، خداوند داستان ساحرانی را نقل میکند که از سوی فرعون مأموریت داشتند از طریق سحر با موسی مبارزه کنند بعد از اینکه، موسی ـ علیه السّلام ـ با معجزه الهی (انداختن عصای خود) سحر آنها را باطل کرد، آنها به سجده افتاده و گفتند: ما به پروردگار موسی و هارون ـ علیهما السّلام ـ ایمان آوردیم. و ایمان آنان ایمانی محکم و استوار شد. بطوری که وقتی فرعون، آنها را به قطع دست و پا و به صلیب کشیدن بر درختان نخل، تهدید کرد، آنها قاطعانه در جواب گفتند: «سوگند به آن کسی که ما را آفریده، هرگز تو را بر دلایل روشنی که برای ما آمده مقدم نخواهیم کرد». و هر حکمی که میخواهی بِکُن و… در نهایت در مقابل تهدیدات هولناکِ فرعون، عاشقانه مرگ با شهادت را آن هم با فجیعترین وضع پذیرا شدند. و این چیزی جز تأثیر مستقیم ایمان و یقین قلبی به خداوند سبحان و وعدههای او نیست.
بنابراین بر مسئولان فرهنگی جامعه است که از روشهای متنوع در ترویج و تعلیم ایمان و معنویت مردم کوشا باشند.
۲٫ عامل دومی که در تقویت و گسترش فرهنگ شهادت میتواند تأثیر داشته باشد؛ تلاش برای تقویت روحیه صبر و استقامت در مؤمنین است. چرا که مجاهدت و شهادت در راه خدا، مستلزم تحمل مشقات و مصائب فراوان است. قرآن کریم، در مورد تأثیر این عامل بر روحیه و فرهنگ شهادت طلبی در مؤمنین، یکی از ویژگیهای مردان الهی را که همراه پیامبران در جنگها شرکت میکردند، ویژگی صبر دانسته و میفرماید: «آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها میرسید، سست و ناتوان نشدند و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.»[۳]
مرحوم شیخ صدوق در معانی الاخبار مطلبی را در مورد استقامت امام حسین ـ علیه السّلام ـ از امام سجاد ـ علیه السّلام ـ نقل میکنند که: «در روز عاشورا بعد از اینکه جنگ شدیدی در گرفت و عدهای از یاران و خاندان آن حضرت به شهادت رسیدند و بدنهایشان قطعه قطعه شد، تعدادی از اصحاب نگران شدند، امّا چهره حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ لحظه به لحظه آرامتر و درخشانتر میشد، آنان به یکدیگر میگفتند، به حسین بن علی ـ علیهما السّلام ـ نگاه کنید از مرگ هیچ هراسی ندارد. امام حسین ـ علیه السّلام ـ با شنیدن این جمله فرمود: «ای بزرگ زادگان صبور باشید و بدانید مرگ همانند پلی است که شما را از رنج و سختی عبور داده، به بهشت وسیع و نعمتهای جاویدان آن منتقل میکند»[۴].
۳٫ سومین عاملی که میتواند در ترویج فرهنگ شهادت طلبی مؤثر باشد، تقویت روحِ غیرت در جامعه اسلامی است. چرا که غیرت، نیرویی است که هر انسانی را به دفاع از ارزشها و مقدسات وا میدارد.
حضرت فرمودند: «ان الله غیور و یحب الغیور» خداوند غیور و غیرتمند است و انسان غیرتمند را دوست دارد. وقتی که تعهد و غیرت از جامعهای رخت بربندد و افراد جامعه نسبت به ارزشهای فرهنگی، ملی و مذهبی خود بیتفاوت شوند، قهراً در مقابل تهاجم دشمن هیچ عکس العملی از خود نشان نخواهند داد یا اگر هم نشان بدهند، عکس العملی ضعیف و حقیرانه خواهد بود. امّا اگر روحیه غیرت دینی و احساس مسئولیت و تعهد در جامعهای حکمفرما شد، دیگر هیچ مهاجمی نمیتواند به آن جامعه چشم طمع داشته باشد. در این رابطه، اشاعه و ترویج فرهنگ عاشورا (که حاکی از احساس تعهد شدید و غیرت آقا اباعبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ در مقابل بیبند و باری حاکمان وقت و اشاعه آن به سایر جامعه اسلامی بود) میتواند به عنوان بهترین راهکار مورد استفاده قرار گیرد.
در این رابطه، مبارزه مستمر با عوامل رواج بیغیرتی در جامعه و عدم مداهنه و مسامحه در برخورد با مروجین آن، ضروری است.
۴٫ چهارمین عامل مؤثر در ترویج فرهنگ شهادت طلبی، زدودن دلبستگیهای دنیوی و تقویت عشق و دل دادن به معبود واقعی و تقویت محبت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در قلب مردم است.
عشق و محبت به طور کلی و به ویژه در این رابطه، انسان را از خود و خودپرستی بیرون میبرد. خودپرستی، محدودیت و حصار است و عشق این حصار را میشکند. تا انسان از خودش بیرون نرفته، ضعیف است، ترسو، بخیل، حسود، بدخواه، کم صبر، خودپسند و متکبر است. روحش نشاط و هیجان ندارد، همیشه سرد است و خاموش امّا همینکه از «خود» پا بیرون نهاد و حصار خودی را شکست این خصائص و صفات زشت نیز نابود میگردد.[۵] ۱) بنابراین با تقویت روحیه محبت و عشق ورزی به خداوند و اولیاء او، که نتیجه تولید و افزایش معرفت نسبت به آنها، در جامعه است، به تدریج دل بستگیهای دنیایی کم رنگ و دل بستگیهای الهی پررنگ میشود و کم کم همه فعالیتها، برای خوشنودی خالق و اولیاء او صورت گرفته و مشقتها و سختیهای ناشی از اجرای فرامینش، به راحتی تحمل میشود.
در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که حاکی از دوستی و محبت عمیق مؤمنان نسبت به خداوند، یا نسبت به مؤمنان دیگر است: ۱٫ «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» (بقره / ۱۶۵) آنان که ایمان آوردهاند در دوستی خدا سختترند.
۲٫ «وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَه مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه» (سوره حشر / ۹) ترجمه: «و کسانی که بیش از مهاجران در خانه و در ایمان جایگزین شده و مهاجرانی را که به سوی ایشان میآیند دوست دارند و در دل خودشان از آنچه به آنها داده شده است احساس ناراحتی نمیکنند و آنها را بر خویش مقدم میدارند هر چند خود نیازمند باشند.»
از این آیه (حشر / ۹) بدست میآید که ایثار و از خودگذشتگی و مقدم داشتن دیگری (که خود نیز میتواند از عوامل ترویج و توسعه فرهنگ شهادت باشد) در سایه عامل عشق و محبت ورزی به خدا و اولیاء او و مؤمنان رشد کرده و شکوفا میشود. مردی به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان، اسم میگذاریم، آیا این کار، ما را سودی دارد؟ حضرت فرمودند: آری به خدا قسم مگر دین چیزی غیر از دوستی است؟ (هل الدین الا الحبّ) سپس به آیه ۳۱ سوره آل عمران استشهاد فرمودند: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ؛ اگر خداوند را دوست دارید مرا تبعیت کنید خداوند شما را دوست خواهد داشت.»[۶]
از جمله آثار پربرکت عشق ورزی و محبت به خدا و اولیاء خداوند تهذیب نفس و تلاش در مسیر جهاد اکبر است. و قهراً در این راستا، شناسایی اولیاء الهی و سپس محبت به و تمسک به آنان از مسائل ضروری است. ابن عباس میگوید: در محضر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم، شخصی سؤال کرد: بهترین همنشینان کیست؟ حضرت فرمودند
«من ذکّرکم بالله رؤیته، و زادکم فی علمکم منطقه، و ذکرکم بالاخره عمله؛[۷] کسی که دیدن وی شما را به یاد خدا بیندازد و سخنانش بر دانشتان بیفزاید و رفتارش شما را به یاد آخرت و قیامت بیندازد». بنابراین عامل محبتورزی و عشق به خدا و اولیاء او میتواند زمینه ساز جهاد اکبر (تهذیب و تربیت نفس) و سپس آمادگی برای شهادت در صحنه جهاد اصغر باشد. صفحات تاریخ اسلام از شگفتیهای ایثار و فداکاری ناشی از محبت به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در صحنههای جهاد اصغر پر است، در اینجا به دو نمونه اشاره میکنیم:
۱٫ ابوذر غفاری از جمله افراد دلباخته پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، در لشکر کشی به سوی تبوک با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ همراه شد، در بین راه سه نفر، یکی پس از دیگری عقب کشیدند، هر کدام عقب میکشیدند به پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطلاع میدادند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در هر نوبت میفرمود: «اگر در او خیری باشد خداوند او را برمیگرداند و اگر خیری در او نیست بهتر که رفت». اصحاب دیدند، ابوذر نیز عقب کشید. به اطلاع پیامبر رساندند که ابوذر هم عقب کشید، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ همان جمله را تکرار کرد. امّا عقب افتادن ابوذر به دلیل بازماندن شترش از رفتن بود، او هر چه تلاش کرد حرکت نکرد. لشکر از او فاصله گرفته بود، بالاخره شتر را رها کرده و بارش را بر دوش گرفت و در هوای گرم بر روی ریگهای گدازنده به راه افتاد، تشنگی داشت هلاکش میکرد، به صخرهای در سایه کوهی برخورد کرد که در میانش آب باران جمع شده بود، چشید آن را بسیار سرد و خوشگوار یافت، گفت هرگز نمیآشامم تا دوستم رسول الله بیاشامد، مشکش را پر کرد، آن را نیز به دوش گرفت و به سوی مسلمین شتافت، یکی از اصحاب به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عرض کرد: یا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شبحی را میبینم که به سوی ما میآید. فرمود: باید ابوذر باشد. بالاخره ابوذر خود را به لشکر رسانید، امّا خستگی و تشنگی سخت او را از پا در آورده بود. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود به او آب برسانید. با صدایی ضعیف گفت: آب همراه دارم. پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: آب داشتی و از تشنگی نزدیک به هلاکتی؟ ابوذر گفت: بله یا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ. وقتی که آب را چشیدم، دریغم آمد که قبل از دوستم رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ از آن بنوشم.[۸]
نمونه ۲٫ حماسه سازان عاشورای حسینی. یاران امام حسین ـ علیه السّلام ـ عاشق امام بودند و این هم در گفتارشان قبل از شهادت و هم در نحوه جانباری و شهادتشان مشهود بود. آنان در سختترین لحظات و حتی آخرین دقایق عمر، هرگز به خود نمیاندیشیدند و همواره نگران امام ـ علیه السّلام ـ بودند. مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با اشاره به امام، به حبیب بن مظاهر سفارش میکند: «همه وصیت من آن است که در راه این مرد کشته شوی».[۹]
همچنین ایجاد فضایی آکنده از محبت و عشقورزی به امام زمان حجه بن الحسن العسکری ـ علیه السّلام ـ در زمان کنونی در سایه آن تلاش برای جلب رضایت و خشنودی آن حضرت در فعالیتها و در نهایت آمادگی جانبازی در راه حضرت، راهکاری مناسب و بسیار پرجاذبه است.
۵٫ عامل دیگر که میتواند در ترویج فرهنگ شهادت مؤثر باشد، زنده نگهداشتن یاد و حماسه سازیهای شهدا، به ویژه شهدای کربلا و به تبع آن شهدای انقلاب اسلامی، و جنگ تحمیلی و تبیین این مطلب که ما مدیون خون شهدا هستیم، میباشد. تمام کسانی که به نحوی به بشریت خدمت کردهاند از راه علم، از راه فلسفه، صنعت، اکتشافات و اختراعات و… به نوعی بر بشریت حقی دارند ولی هیچ کس حقی به اندازه شهدا بر بشریت ندارد، به همین جهت هم عکس العمل احساس آمیز انسانها و ابراز عواطف خالصانه آنها درباره شهدا بیش از سایر گروههاست… چرا که همه گروههای دیگر مدیون شهدا هستند ولی شهدا مدیون آنها نیستند یا کمتر مدیون هستند، هر خدمتگزاری برای ارائه خدمت خود، نیازمند محیطی مساعد و آزاد است تا خدمت خود را انجام دهد ولی شهید، آن کسی است که با فداکاری و از خودگذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد میکند. مثل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری شهدا، شمع محفل بشریتند، سوختند و محفل بشریت را روشن کردند. اگر این محفل تاریک میماند، هیچ دستگاهی نمیتوانست کار خود را آغاز کند.[۱۰]
عواملی که ذکر شد، البته همه عوامل دخیل در توسعه فرهنگ شهادت نبوده و قهراً عوامل دیگری هم در این رابطه وجود دارند، که در این نوشتار به همین چند عامل اکتفا شده است.
بررسی عوامل تضعیف فرهنگ شهادت طلبی:
آنچه در تبیین عوامل تقویت فرهنگ شهادت طلبی گذشت، فقدان یا تضعیف آنها، میتواند به عنوان عوامل تضعیف فرهنگ شهادت طلبی تلقی شود. و اگر بخواهیم آنها را از هم تفکیک کنیم به دو دسته تقسیم میشوند: ۱٫ عوامل درونی؛ ۲٫ عوامل بیرونی.
۱٫ عوامل درونی، که غالباً به ضعف ایمان و بینش افراد در توحید عملی آنها برمیگردد:
۱ ـ ۱٫ ترس، در شرایط ضعف ایمان، یکی از شیوههای نفوذ شیطان در انسان، القاء ترس و تقویت آن در ابعاد مختلف است، آیه ذیل دال بر این مطلب است:
«إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آل عمران / ۱۷۵)
ترجمه: فقط شیطان است که پیروان خود را میترساند، از آنها نترسید و از من بترسید اگر ایمان دارید.
نشانی این ترس این است که غالباً در جایی به انسان القاء میشود که مکلف به انجام یک تکلیف اجتماعی (نظیر امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و پیکار در راه خدا)، است که احتمالاً و گاهی قطعاً ضرری، متوجه او شده و آسایش و راحتی او را به خطر میاندازد.
۲ ـ ۱٫ دنیاگرایی (با تمام مظاهر آن)، یکی دیگر از موانع ایجاد و رشد فرهنگ شهادت در جامعه اسلامی است که این هم به ضعف ایمان و باور آنان نسبت به سرای آخرت و روز حسابرسی بر میگردد:
امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ در تشییع جنازهای شرکت کرده بود. صدای خنده مردی را شنید، فرمود: «کانّ الموت فیها علی غیرنا کُتب، و کأنّ الحق فیها علی غیرنا وَجَبَ، و کانّ الذی نری من الاموات سَفَرٌ عما قلیلٍ الینا راجعون! نبوّئِهُم، اجداثهم، و نَأکل تُراثَهُمْ، کانّا مخلِّدون بَعدَهم إثم قد نسینا کلّ واعظٍ و واعظه، و رُمینا بکلِّ فادحٍ و جائِحَه»[۱۱].
ترجمه: «گویی مرگ در دنیا، بر غیر ما نوشته شده، و گویی حق بر غیر ما واجب گشته، گویی این مردگانی را که میبینیم، مسافرانی هستند که بزودی بسوی ما باز میگردند، آنها را در قبرشان میگذاریم و میراث آنها را میخوریم، گویی بعد از آنها جاودانیم، ما هر واعظ و اندرز دهندهای را فراموش کردهایم و هدف مصائب سنگین و آفاتی که هر اصل و فرع را نابود میکند قرار گرفتهایم».
بنابراین یکی از عوامل بازدارنده حرکت سریع دنیاگرایی، یاد مرگ و احوال قبر و برزخ و قیامت است و وقتی این یادآوری با معرفت و بینش همراه شد، دلبستگیها کم و تمایل و گرایش به مسائل معنوی و اخروی از جمله پیکار در راه خدا و شهادت در آن راه بیشتر میشود.
۳ ـ ۱٫ ضعف روحیه غیرت دینی نیز از عوامل تضعیف روند توسعه فرهنگ شهادت است. خداوند در قرآن کریم در خصوص منافقان میفرماید: «وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ» (آل عمران / ۱۶۷).
به آنها گفته شد بیایید در راه خدا نبرد کنید یا حداقل از حریم خود دفاع کنید، آنها گفتند، اگر میدانستیم جنگی روی خواهد از شما پیروی میکردیم (امّا میدانیم جنگی نمیشود) آنها در آن هنگام به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان، به زبان خود چیزی میگویند که در دلهایشان نیست و خداوند به آنچه کتمان میکنند آگاهتر است».
از این آیه بر میآید که اگر اینها غیرت دینی داشتند از دین الهی دفاع میکردند و اگر غیرت ناموسی داشتند حداقل از خود و از ناموس خود دفاع میکردند.
۲٫ عوامل بیرونی مؤثر در تضعیف توسعه فرهنگ شهادت که آنان نیز با ضعف ایمان و اعتقاد و معرفت افراد جامعه اسلامی در این رابطه تأثیرگذار هستند:
۱٫ تضعیف اعتقادات و باورهای دینی مردم از طریق تحریف حقایق و معارف و شبهه افکنی و القاء این مطلب که دین در اداره زندگی بشر ناتوان و ناقص است.
۲٫ ترویج فساد و بیبند و باری و آزادی ارتباطات نامشروع، از طریق فیلمها، مطبوعات و… .
۳٫ تولید و توزیع و گسترش مصرف مواد مخدر و مسکرات، که هر کدام از موارد ذکر شده در تضعیف روحیه دینی و غیرتزدایی کافی هستند.
بنابراین با توجه به موارد ذکر شده (عوامل تقویت و تضعیف فرهنگ شهادت) برای توسعه این فرهنگ مقدس لازم است که مسئولان تعلیم و تربیت، روحانیت و تمام افرادی که در فرهنگ مردم تأثیرگذار هستند، تلاش خود را متمرکز بر ارائه معارف قرآنی در همه جوانب و تبیین مناقب و جوانب مختلف زندگی معصومین ـ علیهم السّلام ـ نمایند تا در سایه معرفت به این دو سفارش گرانبهای پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، راه را از چاه باز شناخته و غیرت دینی و روحیه دفاع از ارزشها در آن تقویت شود.
[۱] . علیرضا ذبیح، پایان نامه: کارشناسی ارشد معارف اسلامی، تأثیر وجود فرهنگ شهادت طلبی در حفظ دین و ارزشهای دینی، تابستان ۱۳۸۰٫
[۲] . سوره طه، آیات ۷۰ تا ۷۳٫
[۳] . آل عمران، ۱۴۶٫
[۴] . شیخ صدوق، معانی الاخبار، تهران: مکتبه الصدوق، ص ۲۸۹ به نقل از مجله معرفت، شماره ۵۹، مرداد ۱۳۸۱، ص ۵۳٫
[۵] . برگرفته از استاد شهید مطهری، جاذبه و دافعه علی ـ علیه السّلام ـ، قم، دفتر انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین) بیتا، ص ۴۵٫
[۶] . محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۷، روایت ۵۸، باب ۴، نرم افزار علوم اسلامی.
[۷] . محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۴، روایت ۱۸۶، روایت ۳، باب ۱۳، نرم افزار علوم اسلامی.
[۸] . شهید مطهری، جاذبه و دافعه (همان)، به نقل از بحار الانوار، ج ۲۱٫
[۹] . جواد سلیمانی، مقاله: نگاهی به ویژگیهای اصحاب سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ به نقل از تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۳۵، مجله معرفت، شماره ۵۹، مردادماه ۱۳۸۱٫
[۱۰] . استاد شهید مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی به ضمیمه شهید، با اندکی تصرف، قم، صدرا، چ ۵، رجب ۱۳۹۸٫
[۱۱] . المعجم الفهرس الفاظ نهج البلاغه، سید کاظم محمدی و محمد دشتی، به ضمیمه نهج البلاغه، ترجمه آقایان امامی و آشتیانی، حکمت ۱۲۲، صفحه ۱۹۹، قم، انتشارات امام علی ـ علیه السّلام ـ ، چ دوم، آبان ۱۳۶۹٫
****
مهم ترین عملیات های دفاع مقدس
ثامن الائمه
رمز:نصرمن الله و فتح قریب
تاریخ:۱۳۶۰/۷/۵
هدف:شکستن حصر آبادان؛ آزادسازی جاده های آبادان – اهواز و آبادان – ماهشهر و منطقه اشغالی در شرق کارون
نتایج:تامین کلیه اهداف از جمله آزادسازی ۱۳۰ کیلومتر مربع از خاک ایران؛ کشته و مجروح شدن ۱۵۰۰ نفر و اسارت ۱۸۰۰ نفر از افراد دشمن و…
«حصر آبادان باید شکسته شود»…
این پیام امام رحمه الله به نیروها، قدرت و روحیه داده بود، عملیات در نیمه های شب و با غافلگیری کامل دشمن آغاز شد و این در حالی بود که دشمن در روزهای ۳۰ و ۳۱ شهریور منتظر حمله از سوی نیروهای ایرانی بود و به همین دلیل، آماده باشی را که در آن روزها برقرار کرده بود، لغو کرده و نیروهایش را به مرخصی فرستاده بود. در چنین شرایطی رزمندگان یک ساعت پس از آغاز عملیات، خود را به سنگرهای دشمن رساندند و…
طریق القدس
رمز:یا حسین علیه السلام
تاریخ: ۹/۸ تا ۱۳۶۰/۹/۱۵
هدف:آزادسازی بستان و ۵۰ روستای منطقه و رسیدن به مرز در منطقه چزابه
نتایج:آزادسازی ۶۵۰ کیلومتر مربع از خاک ایران شامل شهر بستان، ۷۰ روستا، تنگه چزابه، تجزیه قوای سپاه سوم عراق؛ کشته و مجروح شدن ۸۵۰۰ نفر و اسارت ۵۴۶ نفر از افراد دشمن و…
این عملیات، اولین عملیاتی بود که رزمندگان اسلام به مرز بین المللی می رسیدند. این احتمال وجود داشت که در صورت تعقیب دشمن در داخل خاک عراق، دشمن به تبلیغات و جنگ روانی علیه ایران اقدام کند. به همین دلیل و به پیشنهاد سردار شمعخانی و برخی فرماندهان، نام عملیات، طریق القدس گذاشته شد.
فتح المبین
رمز:یا زهرا علیها السلام
تاریخ: ۱/۲ تا ۱۳۶۱/۱/۱۰ در سه مرحله.
هدف:آزادسازی منطقه وسیع غرب دزفول و جاده دزفول – دهلران و خارج کردن شهرهای اندیمشک، شوش، دزفول و جاده اندیمشک – اهواز از زیر آتش دور برد دشمن.
نتایج:تامین کلیه هدف ها از جمله آزادسازی ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران، کشته و مجروح شدن ۴۰۰۰ نفر و اسارت ۱۵۰۰ نفر از افراد دشمن؛ انهدام ۴ لشکر عراق و …
چنان هوشیارانه و با احتیاط کامل از روی سنگرهای دشمن عبور کردند که حتی دشمن متوجه آن ها نشد. نزدیک توپخانه عراق که شدند، تازه دشمن مشکوک شد و در محور شمالی شروع به گلوله باران و شلیک منور کرد. ۱/۵ ساعت بعد از آغاز حمله، فرماندهان توپخانه دشمن خبر دادند که به آن ها حمله شده و توپخانه در حال سقوط است، ولی از فرماندهی جواب دادند هیچ علامتی که نشان از عملیات باشد، مشاهده نمی شود. بار دیگر مسئول توپخانه با التماس از فرماندهان رده بالا خواست که نیروی کمکی اعزام کنند، ولی مسئولان رده بالا دوباره آن ها را به تمسخر گرفته و گفتند که بیش از حد مشروبات الکلی مصرف کرده اند و دچار توهم شده اند! پس از اصرار فراوان توپخانه عراق، به آن ها گفتند:جلوی شما چند گردان زرهی مستقرند و هیچ گزارشی از حمله ایرانی ها نداده اند، شما چطور ادعا می کنید که به شما حمله شده است؟ فرماندهان عراقی وقتی به خود آمدند که نیروهای ایرانی به بسیاری از اهداف شان رسیده بودند!
بیت المقدس
رمز:یا علی ابن ابیطالب علیه السلام
تاریخ: ۲/۱۰ تا ۱۳۶۱/۳/۳
هدف:آزادسازی شهرهای خرمشهر و هویزه و جاده اهواز – خرمشهر، خارج ساختن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و نیز جاده اهواز – آبادان از برد توپخانه دشمن و تامین مرزهای بین المللی.
نتایج:تامین کلیه هدف ها از جمله آزادسازی ۵۰۳۸ کیلومتر مربع از خاک ایران؛ کشته یا مجروح شدن ۱۶۰۰۰ نفر و اسارت ۱۹۰۰۰ نفر از افراد دشمن و …
صدام همیشه می گفت که به اختیار و میل خود از خرمشهر خارج شده است! عصر روز چهارم خرداد ۱۳۶۱ پیام جالبی از رادیو صوت الجماهیر بغداد برای افکار عمومی عراق پخش شد:
«… نیروهای پیروزمند قادسیه صدام، پس از آن که تمامی حمله های قوای دشمن مجوس و نژادپرست فارس را در مناطق الخفاجیه (سوسنگرد) و الاحوا (اهواز) با اقتدار کامل دفع کردند؛ صبح روز ۱۹۸۲/۵/۲۴ (۱۳۶۱/۳/۳) در یک جابجایی تحسین برانگیز، عقب نشینی تاکتیکی(!) خود را از جبهه محمره (خرمشهر) با موفقیت کامل انجام داده اند!!!»
رمضان
رمز:یا مهدی عجل الله تعالی و فرجه الشریف ادرکنی
تاریخ: ۴/۲۲ تا ۱۳۶۱/۵/۷ مطابق با بیست و یکم رمضان ۱۴۰۲
هدف:حضور قوای نظامی ایران در پشت شط العرب و تسلط بر معابر وصولی بصره و تهدید بصره از سمت شرق برای تنبیه عراق. نیروهای ایران در این عملیات به طور کامل به اهداف خود نرسیدند ولی با اجرای این عملیات، مسئولان و فرماندهان جمهوری اسلامی دریافتند که با وضعیت جدیدی در جنگ روبرو هستند و برای برتری، به تدوین استراتژی جدید نیازمندند. این نخستین عملیات در خاک دشمن بود.
والفجر مقدماتی
رمز:یا الله، یا الله، یا الله
تاریخ: ۱۱/۱۷ تا ۱۳۶۱/۱۱/۲۱
هدف:تصرف پل غزیله و پیشروی به سوی شهر العماره.
نتایج:دشمن با وحشتی که در عملیات های گذشته تجربه کرده بود، از نقطه رهایی تا خط دومش، شانزده نوع مانع ایجاد کرده بود. زمین رملی سرعت را می گرفت. وسعت، عمق و تعدد استحکامات و وجود کانال های متعدد در منطقه تحت اشغال دشمن، مانع از دستیابی کامل رزمندگان به اهداف خود شد. تلفات زیاد بود. طراحان نظامی به این نتیجه رسیدند که عملیات باید متناسب با توان خودی صورت گیرد و از انتخاب مناطق با عمق زیاد پرهیز شود.
در این عملیات به دو تیپ ۹۰۵ و ۷۰۴ دشمن ضربه اساسی وارد شد و یک گردان از نیروهای سودانی و ۱۱۳ نفر از نیروهای عراقی اسیر شدند.
خیبر
رمز:یا رسول الله صلی الله علیه و آله
تاریخ ۱۲/۳ تا ۱۳۶۲/۱۲/۲۲
هدف:انهدام سپاه سوم عراق، تصرف جزایر مجنون، عبور از هور و تهدید بصره از سمت شمال.
نتایج:عملیات خیبر به آزادی ۱۰۰۰ کیلومتر مربع در هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع در طلائیه انجامید.
تجربه عملیات آبی – خاکی از نتایج مهم این عملیات بود.
در این عملیات فرماندهان بزرگی چون شهید حمید باکری و شهید همت، به شهادت رسیدند. شهید همت، پس از هفت شبانه روز بی خوابی، در حالی که به ضرب سرم، سر پا بود، به شهادت رسید و به حق سردار خیبر نام گرفت.
بدر
رمز:یا فاطمه الزهرا علیها السلام
تاریخ: ۱۲/۲۰ تا ۱۳۶۳/۱۲/۲۶
هدف:تسلط بر جاده العماره – بصره و تهدید بصره از سمت شمال.
نتایج:این عملیات به طور کامل به اهداف اصلی خود نرسید و تنها ۵۰۰ کیلومتر مربع از منطقه هور از جمله روستاهای ترابه، لحوک، نهروان، فجره و جاده خندق به تصرف درآمد. از نیروهای دشمن ۱۰۰۰۰ نفر کشته و مجروح و ۳۲۰۰ نفر اسیر شدند.
در عملیات بدر، رزمندگان ایران قصد داشتند بصره را تصرف کنند اما متاسفانه موفق نشدند به اهداف از پیش تعیین شده دست یابند.
چند روز بعد با پاتک های سنگینی از سوی عراق مواجه شدند و به داخل جزیره مجنون عقب نشینی کردند. همه فرماندهان با حالتی ناراضی و ناراحت، خدمت امام رسیدند. امام فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام هم در جنگ ها شکست داشتند. بروید و خودتان را برای عملیات های بعدی آماده کنید.
والفجر ۸
رمز:یا فاطمه الزهرا علیها السلام
تاریخ: ۱۳۶۴/۱۱/۲۰ تا ۱۳۶۵/۲/۹
هدف: تصرف فاو و تهدید بصره از جنوب و انسداد راه ورود عراق به آب های خلیج فارس.
نتایج: تامین کلیه اهداف از جمله تصرف ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک عراق؛ کشته و مجروح شدن ۵۰۰۰۰ نفر و اسارت ۲۱۰۵ نفر از افراد دشمن و … رهنمودهای امام راحل پس از جنگ بدر باعث شد که برای عملیات والفجر ۸ آماده شوند و شهر فاو را (در دل خاک عراق) تصرف کنند.
تمام دنیا متحیر شد که چگونه رزمندگان ایران از رودخانه اروندکنار، با عرض ۶۰۰ تا ۱۵۰۰ متر عبور کرده اند؟!
این موضوع با معادلات نظامی هم خوانی نداشت. زیر بمباران شدید عراق، پل هوایی زدند و هفتاد شبانه روز فاو را تصرف کردند و سکوهای موشکی عراق را گرفتند.
کربلای ۵
رمز:یا زهرا علیها السلام
تاریخ: ۱۰/۱۹ تا ۱۳۶۵/۱۲/۲۰
هدف:تصرف شلمچه و پیشروی به سوی بصره
نتایج:با تامین اهداف عملیات، برتری توازن قوای جمهوری اسلامی تثبیت شد و زمینه تصویب قطعنامه ۵۹۸ در شورای امنیت فراهم شد. همچنین ۱۲۲ تیپ دشمن از ۵۰ تا ۱۰۰ درصد منهدم شد. از نیروهای دشمن ۳۰ هزار نفر کشته، ۷۰ هزار نفر مجروح و ۲۶۵۰ نفر اسیر شدند و ۸۷۰ تانک و نفربر، ۱۰۰۰ خودرو، تعدادی هواپیما و بالگرد و … نابود شدند. منبع:نشریه دیدار آشنا، شماره۱۲۰
****
خاطرات طنز
موسیقی قورباغه ای
در عملیات بدر شهید حمزه بابایی با تعدادی از رزمندگان به منطقه ای رفتیم که نمی دانستیم این منطقه خودی است یا در تصرف دشمن. پس از مدتی تلاش و جستجو به نتیجه ای نرسیدیم. بچه ها کم کم نگران شدند که نکند محاصره شویم و روحیه شان را نیز از دست داده بودند. حمزه که همیشه با حرفها و شوخی هایش استاد تقویت روحیه بود رو کرد به بچه ها و گفت: یک راه وجود دارد که بدانیم اینجا کجاست. بچه ها گفتند چه راهی؟
گفت: جمع شوید. همه جمع شدند دور حمزه. گفتند: خوب بگو از کجا می شود فهمید این منطقه در تصرف عراق است یا ایران؟
حمزه در حالی که می خندید گفت: از قورباغه ها.
بچه ها تعجب کردند یعنی چه حمزه!
حمزه گفت: اگر موسیقی آنها در دستگاه شور باشد یعنی قور، قور بکند منطقه خودی است و اگر در دستگاه ابوعطا بخوانند والقورالقور بکنند منطقه مال عراق است. با شنیدن این حرف حمزه بچه ها همه زدند زیر خنده و خستگی از تن همه در رفت و با روحیه ای عالی شروع به جستجو جهت یافتن نیروهای خودی کردیم.
راوی: مهدی دهقانیان
اگر چوپان بخوابد
در خط پدافندی شلمچه بودیم و شاهمرادی نیز خط بود از سرشب تا نزدیک صبح چندین بار به خط سرکشی می کرد نگهبانان را کنترل می کرد و قدری هم نزد آنها می نشست و با دوربین مادون قرمز دقیقاً آن سوی خط را دیده بانی می کرد یک شب به او گفتم: شاهمرادی پس کی می خوابی؟ همانطور که با دوربین مشغول دیده بانی دشمن بود گفت: ما عشایریم و مثلی داریم که اگر چوپان بخوابد صبح از گله اش خبری نیست. متوجه شدی!!
راوی: قربانعلی امینی
تلفن بیت المال